Tuesday, October 4

blossoms

This isn't goodbye,
even as I watch you leave, this isn't goodbye


It’s not the sadness of loneliness, and not the consternation of loosing,
Not the pain of a desire, not the envy of an absence …
It’s the weight of responsibility,
And the shame of a familiar looking eye,
And the pride of keeping a secret
That changes my life after her death...


پرندگان به تماشای بادها رفتند
شکوفه ها
به تماشای آب های سپید
آب های سپید
سپید
شکوفه ها

زمین عریان مانده ست و باغ های گمان
و یاد مهر تو
مهر تو
ای مهربان تر از خورشید

1 comment:

Anonymous said...

بزرگ بود
و از اهالی امروز بود
و با تمام افق های باز نسبت داشت
و لحن آب و زمین را چه خوب می فهمید

صداش
به شکل حزن پریشان واقعیت بود
و پلک هاش
مسیر نبض عناصر را به ما نشان داد
و دستهاش
هوای پاک سخاوت را
ورق زد
و مهربانی را
به سمت ما کوچاند

به شکل خلوت خود بود
و عاشقانه ترین انحنای وقت خودش را
برای آینه تفسیر کرد
و او به شیوه باران پر از طراوت تکرار بود
و او به سبک درخت
میان عافیت نور منتشر می شد
همیشه کودکی باد را صدا می کرد
همیشه رشته صحبت را
به چفت آب گره می زد
برای ما یک شب
سرای ما یک شبجود سبز محبت را
چنان صریح ادا کرد
که ما به عاطفه سطح خاک دست کشیدیم
و مثل لهجه یک سطل آب تازه شدیم

و بارها دیدیم
که با چقدر سبد
برای چیدن یک خوشه بشارت رفت

ولی نشد
که روبروی وضوح کبوتران بنشیند
و رفت تا لب هیچ
و پشت حوصله نورها دراز کشید
و هیچ فکر نکرد
که ما میان پریشانی تلفظ درها
برای خوردن یک سیب
چقدر تنها ماندیم