Friday, June 19

آبروی اندک بر خون رفته


امروز یک رهبر گریه کرد... با بغض و کلمه... نه کنج خلوتش و با خدای خودش... نه، پشت دستمال و دستش هم پنهان نشده بود... این بار برای روضه ی هیچ امامی گریه نکرد... امروز برای هیچ شهیدی هم گریه نکرد... حتی کلمه هاش، وصیت مرادش هم نبودند که می خوند... این مرد امروز برای خودش مرثیه می خوند و گریه می کرد... انگار بدونه کسی براش باقی نمونده که به وقتش مرثیه ای درخورش بخونه... انگار در خودش، در برابر خودش شکسته و امیدی به باز قوام گرفتن نداره...
از من نپرس که فحش دادم یا گریه کردم... اگه می پرسی، خب من هم گریه کردم...درد مثل خمیازه به حواس من منتقل می شه... فرقی نمی کنه از کی... من مردی رو دیدم که درد می کشید... مردی که ماهیچه های صورتش از رنج مچاله شده بودند... مردی که نه تنها از جون و تن و آبروش، که حاضره از ایمانش هم بگذره اما یک تیکه خاک رو برای زندگی خوش مریدهای خودش حفظ کنه... من این رو می بینم... و شاید بفهمم... لااقل دروغهایی از جنس درد رو تحمل می کنم وقتی می دونم دنیا دیگه برای گوینده ش اعتبار و قیمت و قدرتی نگذاشته و نداره... نه از سر قساوت، اما آروم می شم و سر به زیر وقتی می بینم آدمی چنان در تنگنا مونده که از ته مانده های شرافتش خرج می کنه برای خیال آرامش... این مرد دروغ می گه تا یقین دلهایی رو سالم نگه داره که می ترسه هیچ وقت هیچ کس نتونه با هیچ عظمتی و راستی ای بهشون برگردونه... این مرد می ترسه از تاوان زندگی دادن به مریدهای خودش با خون و از ترس هشدار می ده... می ترسه از گناهی که به دوشش نوشته می شه با چکه های خون، اما به نیت حفظ سایه خودش روی سر مریدهاش که جز این گوشه ی تاریک، تاب زندگی ندارن...
من شاید بفهممش... که من که نه مریدی دارم و نه مرادی، برای زخم روی تن همرأی هام گریه می کنم... که می ترسم چشم هم بگذارم و چشم باز کنم و لخته های خون مونده باشه روی سر و سینه ای که همرأی و هم بغضم بوده، نه هم آرمانم حتی، نه هم ایمانم حتی.... که من که ترس از آبرویی ندارم، گاهی که می بینم دروغی تونسته غمگینی رو شاد کنه و کوچیکی رو امید بزرگ بودن بده و یأسی رو بشوره از صورت زنده ای، ساکت می مونم... که من که داعیه ی درستی ای ندارم، می ترسم از فوران زشتی روی آرزوهای هر بچه ای...
فرق داره... می دونم... اما من می فهمم حتی اگه کسی با اینهمه درد نتونه خوب محاسبه کنه دنیا و آخرت خودش و مریدهاش رو...
من سر به زیر می مونم و آروم می شم وقتی می فهمم اما آروم نمی شینم... که دروغش و دردش و هر دونه اشکش، مریدهاش رو چنان هار می کنه که هزار بی پناه و بی گناه دیگه رو غرق خون کنن...

Monday, June 8

آقایون کاندیدا، تشکر تشکر

این روزها دغدغه ی من هم انتخابات بوده و بیداری هام، حتی اگه به قدر قلت و واقلت خوردن توی رختخواب، برای همین بوده ... حرفم هم همین

رای من سبزه... میرحسین رو دوست دارم... دلیلش رو بعد از احساسش فهمیدم... احساسش با یک نگاه و دیدن شباهتش به پدرم فلجم کرد... دلیلش اما اون روحیه پاک انقلابیه که دوست داشتم همیشه و گم شد لابلای مصلحت نگری ها و قدرت دوستی های آدمهاش... همین دلیل رو اونوری هم که نگاه کنی باز می شه شباهتش به پدرم... اما خب شما که پدرم رو نمی شناختید... با اینحال اصلا راضی نیستم از عملکرد موسوی توی مناظره ها و ستادش توی برنامه ریزی... موسوی پیر شده و تیزهوشی ش کمی کند شده اما خوبی هاش عمیق تر و پابرجاتر... موسوی مرد ترکه و هنرمند... جمع این دو تا بودن، شفای سیاسته... اما بی آمادگی اومده... به قول خودش احساس خطر... برای همین عقب بود از باقی کاندیداها توی برنامه ها و آمادگی خودش برای نقد احمدی نژاد... اگر هم رئیس جمهور بشه لازمه سخت و فشرده کار کنه روی برنامه هاش... نگرانم بالا بودن سن و سالش و دور بودنش از قیل و قالها، باعث بشه زود خسته بشه ... اما امیدوارم با روحیه ای که داره، از انرژی اطرافیانش خوب استفاده کنه

کاندیداتوری کروبی رو به صلاح نمی دونستم... اگه کروبی کاندید نبود هم، مردم احساس می کردن باید رای بدن... اگه کروبی کاندید نبود هم، طرفدارانش به احمدی یا رضایی رای نمی دادن... اومدن کروبی فقط رای های موسوی رو کم کرد از اول... اما اینکه توی مناظره تبدیل شد به فرصتی برای موسوی، خب بزرگواری کرد... هنوز هم فکر نمی کنم دیر شده باشه برای کنار رفتنش... رای های کروبی به صندوق هیچ کس دیگه ای نمی تونه بره جز موسوی... و این شاید بتونه قائله انتخابات رو توی همون دور اول ختم کنه

قوی ترین و مستقل ترین کاندیدای حاضر از نظر من رضایی یه... این مرد رو تحسین می کنم بخاطر انرژی که صرف کرده و برنامه ریزی کرده و آماده و قبراق کاندید شده... از تسلط کلامی ش و سیاست های بیانی ش محظوظم که هیچ مشکلی در انتقال منظورش نداره... روشن و خونسرد و مستدل حرف می زنه... من اما با خشونتی که پنهانه توی شخصیتش و گاهی تو پوزخندها یا نگاهها یا لحنش لو می ره، مشکل دارم... به این معنی که وقتی موسوی هست، نمی تونم اون شخصیت رو به این توان ترجیح ندم... از طرفی هم بخاطر اینکه دغدغه عمده ش اقتصاده و خیلی مسائل رو نادیده گرفته، نمی تونه کاندیدای من باشه... خوشحال شدم از نظرهای تخصصی ش که مهر قطعیت رو پای ضعف های احمدی نژاد زد... کاری که نه ستاد بزرگ موسوی و نه مشاورین برجسته ی کروبی نتونستند کاندیداشون رو کمک کنن تا توی تلویزیون از عهده ش خوب بربیان

من احمدی نژاد رو تازه شناخته م... تابحال همیشه گمون می کردم تحمل بلاهت این آدم رو ندارم... اما حالا فهمیدم از جهتی باهوشترین آدم بین کاندیداهای موجود احمدی نژاده... منتها هوشی شیطانی... چیزی که نمی گذاشت من به حرفهای این آدم گوش کنم، نه بلاهت، که شیطنت کثیفی بود که از میمیک صورت و فیزیک بدن و ادای حرفهاش جدانشدنی بود... از مناظره های احمدی نژاد سرگرم می شدم... متحیر بودم چه رشدی کرده... توی این چهار سال ریاست جمهوریش خیلی سریع به مهارتهای دیکتاتوری مسلط شده... بازی های کلامی ش چند تا سطح بالاتر اومدن... مهمتر از همه اینکه خوب می تونه از تمام توانش استفاده کنه... کاری که جز رضایی هیچ کاندیدای دیگه ای از عهده ش برنیومد...

اگه فرض کنیم همه زمان بندی ها برای مناظره ها کاملا اتفاقی بوده، باید بگم شانس با موسوی کاملا یار بوده
حرفهای احمدی نژاد درست شب قبل از تجمع همه بزرگان توی مراسم رحلت امام زده شد
رضایی فرصتی مهیا کرد تا برنامه هاش رو بازتر کنه
کروبی هرچند توی مناظره با احمدی نژاد با زبون ساده ی خودش جملاتی به ضرر احمدی نژاد گفت، اما از شانس خودش ناامید شد
ناامیدی کروبی از رأی آوردن و از طرفی هم اعتماد بیشترش به موسوی بین کاندیداهای غیر احمدی، باعث شد کروبی توی مناظره با موسوی فقط فرصتی باشه برای اینکه موسوی خودش رو بهتر بیان کنه... همیاری کرد با موسوی... نصف برنامه های مشترک رو کروبی گفت و در ازاش موسوی همچنان احمدی رو نقد کرد... نقد کروبی هم به موسوی در مورد در صحنه نبودنش، باعث شد موسوی جمله های تأکیدی رو که نگفته بود و مثل خیلی چیزهای دیگه داشت فراموش می کرد بگه، به زبون بیاره
رضایی هم با وجود نقدهایی که به موسوی داره، اگه توی مناظره فقط خودش رو تحکیم می کرد بدون اینکه احمدی نژاد رو نابود کنه، کمکی نکرده بود... چون ممکن بود توی دور دوم، رأی های رضایی باز برگرده به سمت احمدی نژاد... ولی اینجا باید از احمدی نژاد خیلی تشکر کرد که نتونست روحیه ی دوستانه ی رضایی رو برای خودش حفظ کنه و داغش کرد تا اون هم به نوبه ی خودش و با قطعیت نظر خودش رو در مورد دولت و عملکرد و شخص احمدی نژاد و آمارش بگه... حالا کسی که به رضایی رأی می ده، می دونه که نمی تونه بعد از این رأی به احمدی نژاد رأی بده

توی روند خوبی که بوجود اومده، من سهم کمی رو به درایت آقایون کاندیداها در پیش بینی شرایط و برنامه ریزی مشخص برای سناریوهای مختلف می دم... این، برآیند واقعیت خام موجود و شانس بود... و من خدا رو شکر می کنم و از آقایون کاندیداها که عملکرد آنی خوبی داشتن، به ویژه آقای احمدی نژاد که با تمام وجود در شفاف سازی خودشون زحمت کشیدن، کمال تشکر رو دارم