PENdari
Tuesday, July 31

›
  اسمش عشق نیست اون که باعث میشه آدمهارو راحت ببخشی و بگذری و فراموش کنی... درد بودنه که گاهی عمیقتر و قویتر از اونه که خراشها ردی روش بگذا...
Monday, July 30

Tingler

›
آخرین پست اینجا رو شش سال پیش نوشتم... نمیدونم حتی اگه این دکمه سیو رو بزنم این نوشته رو میتونم روی بلاگ ببینم یا نه......  چقدر پرت شد...
Sunday, October 14

›
نمیدونم هنوز درست فهمیده باشم معنای لاسیدن رو یا نه، اما فهمید ه م که آدم همون قدری که به نوازش و نگاه و در هم لولیدن‌های عاشقانه نیاز دا...
2 comments:
Tuesday, September 11

›
تقصیر خودمونه که مثل بچه‌ها عروسکی بیربط رو جای عروسک نداشته، مینشونیم توی بازی‌های خیالمون 
Monday, January 3

wrong number

›
دیوونگی هیجان انگیزه... اینکه توی فیلمها ببینی‌، چند ساعتی‌ یا چند روزی خیالت رو حال میاره، اما دیدن آدمهای معمولی که زندگی‌ معمولی خودشون...
3 comments:
Wednesday, November 10

زلیخا

›
گاهی‌ رنج سکوت میاره و صدایی که خش داره و نگاهی‌ که وزن، گاهی‌ فریاد و جیغ و نگاهی‌ که زهر.... فرق اینجاست که دویده باشی‌ پی‌ ش یا چنگ ا...
3 comments:
Tuesday, October 26

و در آغاز کلمه بود

›
باید اول یکی‌ از اون عکسها ی بچگی‌ رو، که نگاه از پایین به بالا به دوربین انداختم، اینجا آپلود می‌کردم، که خب در دسترس نیستن... ولی شما که م...
1 comment:
Friday, June 11

...پرنده مردنیست

›
سه روزه که پرنده ی مرده می‌‌بینم مدام... امروز سومی رو که دیدم فکر کردم تموم می‌شه آیا؟ سر میز ناهار، روی تیشرت همکارم که روبروی من نشسته ...
8 comments:
Tuesday, April 6

آشنا

›
چه حرمتی دارن این چشمها
4 comments:
Tuesday, January 12

Big BANG...

›
منو به گریه انداخته بود... این الان کار سختی نیست البته، اون موقع شاید بود... ترم یکی‌ مونده به آخر بود... هنوز هم حرفاش یادمه که چه قدر درش...
5 comments:
›
Home
View web version

About Me

My photo
SAM
View my complete profile
Powered by Blogger.