۲شنبه ۳شنبه ی هفته ی پیش خوابتو دیدم که آخرش پیشنهاد دادی بریم قم! از خواب بیدار شدم با همون بهت آخر خواب که "قم"؟ آخه قم؟؟ تو پیشنهاد بدی بریم قم؟
بعد که تصمیم گرفتم بیام خونه، فکر کردم خب لابد خوابم سعی کرده مرتبط باشه با اومدنم!!! حالا امروز که اخبار رو میخونم میفهمم ماجرا از چه قرار بوده.
اوصیکم به کتاب "آواز کشتگان" آقای براهنی. باید همین روزها خوندش. شهریور خریدمش. از اون کتابها که میان سراغت که بخر منو، لازمم داری.
عاشقان کشتگان معشوقند
برنیاید ز کشتگان آواز
برنیاید ز کشتگان آواز
7 comments:
داری میای اینجا؟
اوصیکِ به بی خبر نزاشتن من
!
اگه بدونی چند روزیه دلم چقدر برات تنگه
bikhabar nazaashtamet dige...
daram miyam! pas farda raahi am!
ishalla albatte!
منتظرم خانوم
سلام دختر جان. پنداری این روزا تولدته. مبارکا باشه.
Salam Pesar/Dokhtar jaan!
Merc... bashe!
Post a Comment