Monday, January 3

wrong number

دیوونگی هیجان انگیزه... اینکه توی فیلمها ببینی‌، چند ساعتی‌ یا چند روزی خیالت رو حال میاره، اما دیدن آدمهای معمولی که زندگی‌ معمولی خودشون رو با دیوونگی پیش میبرن، هم ترسناکه هم وجدآور

شب سال نو، دختره توی یه بار تو یه شهر دیگه، پسره رو دیده و ۵ساعت با هم حرف زدن... بعد از رفتن دختره، پسره شمارشو داده به دوست دختره که بهش بده... حتا شاید دوست دختره شماره یه پسره رو خواسته ازش... امروز دختره زنگ زده به شماره و شنیده که در شبکه موجود نیست... هیچ جور هم باور نداره که پسره از قصد شماره ی غلط داده باشه...از سر مستی شاید... شاید هم دوستش مست بوده و غلط نوشته... سناریو ی دیگه ائی هم به ذهنش نمیرسه... که مثلا رفقاش سر کار گذاشته باشنش... نشسته داره هی‌ شماره رو دستکاری میکنه و بهشون اس‌ام‌اس میده... حتا به ذهنش رسیده که به کمپانی ای که پسره گفته توش کار میکنه زنگ بزنه و اسم کوچیک و سن پسره رو بگه و شماره خودش رو بده که بدن به پسره! امید هم داره که با اون اسم و سنّ کسی‌ دیگه ای بین ۱۱هزار تا نیروی اونجا نباشه... امید داره که پیغامش به پسره برسه! بعضی‌ از اس‌ام‌اس گرفته‌ها هم بهش زنگ میزنن و خلانه با هم حرف میزنن در مورد قضیه! از صبح خاله و دوست و آشنا بهش زنگ میزنن و خبر میگیرن که چی‌ شد... دیوونگی مسری یه مسلما... من حتا بهش پیشنهاد کردم توی مجله هفتگی ی اون شهر پیغام بده... ته دلم البته به خودم پوزخند میزنم، اما خب من اگه خل بودم، به این هم فکر می‌کردم

ولی‌ نگاهش می‌کنم و فکر می‌کنم من چرا خل نیستم؟ چرا اون لاک غلطگیر گرفته دستش و من روان نویس قرمز؟ یه زمانی‌ ممکن بود فکر کنم فرق توی مخاطب ماست... نه، خوب توی سنّ و سالمون، خواستامون، تکنیک هامون...همه ی اینا یعنی‌ اینکه، جنس دیوونگی هام فرق کرده... اشتیاق زخم خوردن و مردن توشه تا امید تازه تر شدن و زندگی‌ کردن

3 comments:

Narges said...

Dokhtare chand saleshe?

SAM said...

24

Anonymous said...

tavalodet mobaarak baasheh doost e aziz.