Monday, February 20

شبیه تو

خیلی ها رو "تو" صدا کردم و "تو" نبودند.....خیلی ها رو "تو" صدا کردم که شبیه "تو" باشند و شبیه "تو" نشدند......خیلی ها رو "تو" صدا کردم که فراموش کنم هرکسی "تو" نیست و فراموش نکردم... خیلی ها رو شبیه "تو"، "شما" صدا کردم و میون همه "شما"های دیگه گم شدند و حواسم پرت شد که طنین صدا کردن "شما" برای اونها شبیه "تو" بود.....
و بعد دیگه انتخاب "تو" یا "شما" اتفاقی بود.........نه کسی با "تو" صدا زدن شبیه "تو" می شد و نه با "شما" صدا زدن از "تو" دور می شد..... شاید اصلاً این فراموش کردن مفهوم "تو" بود......شاید این بیحوصلگی ادب و بی تفاوتی بازی بود که نمی گذاشت اصالت "تو" تازه بمونه.....شاید این بی حرمتی حروف بود که "تو" رو از خطابها جدا کرد........شاید این بی هویتی همه "تو" ها و "شما" ها بود که "تو" رو از قواعد کلامشون دزدید و زیر لایه های ذهن من ته نشین کرد......شاید این سالخوردگی فصلها و رسمها و صورتکهاشون بود که به "تو" ی نوجوون جایی جز پای دیوارهای بلند خیال من نداد......... شاید...شاید.....چه اهمیتی داره............ وقتی همه جا بی"تو" باشه، چه چیزی اهمیتی داره
ولی هنوز پس پشت ذهن من کسی با چشمهای "تو" به من نگاه می کنه و همین نمی گذاره خودم به این بی اهمیتی آلوده بشم...........لااقل خودم شاید شبیه "تو" بشم


2 comments:

Anonymous said...

اگر این پرده بر افتد من و تو نیز نمانیم

Anonymous said...

ما با توئیم و با تو نئیم اینت بوالعجب!!!