مرد ایستاده بود روبه خیابون، منتظر تاکسی، شق و رق، با گردن کشیده
زن ایستاده بود پشت به خیابون، روبروی مرد، بیهیچ فاصله، روی کفشای پاشنه بلند و باریک، با تن کشیده، دستای بههم قفل شده روبروی سینهی مرد، سری که به عقب و چپ کج شده، و چشمایی که چشمای مرد رو نشونه رفتهن
مرد بدون تغییر حالت تنش یه جواب دو سه کلمهای به زن داد... انگار که از بازی چشما خوشش اومده باشه ادامه داد به نگاهش تا جوابش تموم بشه
تن کشیدهی زن کمی به عقب رفت... دستاش از هم باز شدن... صورتش به راست چرخید... چشماش بیاینکه ببینن خیره شدن به عمق خیابون... نفس راحتی کشید و لباش کمی پهن شدن... دوباره برگشت به طرف مرد... دست راستش رو آورد بالا... با پشت بندهای دوم و سوم انگشت اشاره، برجستگی زیر چشم چپ مرد رو به سمت انحناش ناز کرد
تاکسی از پشتشون رد شد
No comments:
Post a Comment