حوصلهی نوشتن نیست اما امیدی هم نیست که ننویسم چیزی و یادم بمونه که تمام دیشب به افتخار من بیدار نشستیم تا صبح... داشتم فکر میکردم حافظهی من از پس حفظ کردن تمام این لحظهها و حرفها و چهرهها برنمیاد که چشمهامو بستم تا تمرکز کنم روی صداها: گزارش فوتبال از هال: ر استقلالی نشسته و مسابقهی پرسپولیس رو تماشا میکنه... نخی دور و بر گوشم به هم میپیچه: ن داره صورتم رو بند میندازه... ترانهای دههی هشتادی از اسپیکر کامپیوتر: ز پرسپولیسی غرق تماشای "وانس" ه... آبجی بزرگا به حرفای تمام نشدنی مشغولن... دخترا بحثشون گرفته... من درد موهای کنده شده رو با طعم صداها قورت میدم و باز الان که یه روز نگذشته یادم نمیاد که حرف آبجیا و دخترا چی بود
کاش یکیتون جای من مینوشت
7 comments:
اگه بخواي من مينويسم
اما خوب بعضي چيزاشو فقط خودت ميتوني بگي من تجربه اشو ندارم كه!
منظور من البته یکی از شب بیداران بود! اما امتحانش ضرر نداره
فقط ن با ن فرق داره!
این تنها دلیلیست که به نوشتن و عکس گرفتن علاقه مند شدم: ثبت لحظهها.
گاهی هم لحظهها رو قشنگتر از اون چیزی که هست ثبت میکنم. :-)
man neveshtam,,,,ama be dalile emtehan dashtan nemitoonam inja typesh konam...
خانم جان اسکن می فرمودید به دستخطتون مزین می شد اینجا! :D
انونیموس! من عادت ندارم ندیده نظر بدم که قشنگتره یا نه!
منظورم اینه که واقعیت رو یه کم عوض میکنم، اونجوری که دوست داشتم اتفاق بیفته.
ahaaaaa hala daram kam kam mifahmam :D fadat sham!:D
Post a Comment