Friday, September 12

شب یادواره


حوصله‌ی نوشتن نیست اما امیدی هم نیست که ننویسم چیزی و یادم بمونه که تمام دیشب به افتخار من بیدار نشستیم تا صبح... داشتم فکر می‌کردم حافظه‌ی من از پس حفظ کردن تمام این لحظه‌ها و حرفها و چهره‌ها برنمیاد که چشمهامو بستم تا تمرکز کنم روی صداها: گزارش فوتبال از هال: ر استقلالی نشسته و مسابقه‌ی پرسپولیس رو تماشا می‌کنه... نخی دور و بر گوشم به هم می‌پیچه: ن داره صورتم رو بند می‌ندازه... ترانه‌ای دهه‌ی هشتادی از اسپیکر کامپیوتر: ز پرسپولیسی غرق تماشای "وانس" ه... آبجی بزرگا به حرفای تمام نشدنی مشغولن... دخترا بحثشون گرفته... من درد موهای کنده شده رو با طعم صداها قورت می‌دم و باز الان که یه روز نگذشته یادم نمیاد که حرف آبجیا و دخترا چی بود
کاش یکی‌تون جای من می‌نوشت

7 comments:

Anonymous said...

اگه بخواي من مي‌نويسم
اما خوب بعضي چيزاشو فقط خودت ميتوني بگي من تجربه اشو ندارم كه!

SAM said...

منظور من البته یکی از شب بیداران بود! اما امتحانش ضرر نداره
فقط ن با ن فرق داره!

Anonymous said...

‫این تنها دلیلیست که به نوشتن و عکس گرفتن علاقه مند شدم: ثبت لحظه‌ها.
‫گاهی هم لحظه‌ها رو قشنگتر از اون چیزی که هست ثبت میکنم. :-)

Anonymous said...

man neveshtam,,,,ama be dalile emtehan dashtan nemitoonam inja typesh konam...

SAM said...

خانم جان اسکن می فرمودید به دستخطتون مزین می شد اینجا! :D
انونیموس! من عادت ندارم ندیده نظر بدم که قشنگتره یا نه!

Anonymous said...

‫منظورم اینه که واقعیت رو یه کم عوض میکنم، اونجوری که دوست داشتم اتفاق بیفته.

Anonymous said...

ahaaaaa hala daram kam kam mifahmam :D fadat sham!:D