"'However innumerable beings are, I vow to save them; however inexhaustible the passions are, I vow to extinguish them; however immeasurable the Dharmas are, I vow to master them; however incomparable the Buddha-truth is, I vow to attain it.' Yay, team. I know I can do it. Just put me in, coach."
خسته نباشم... تازه کشف کردم فیلم "پری" اقتباس موبهمویی از همین "فرنی و زویی" بوده! مهمتر اینکه نه از شباهتهای فرنی با پری، نه از شباهت زویی به داداشی، نه از کتاب سبز، نه از خودکشی داداش بزرگه، نه از داستان کشاورز روس... نه از هیچکدوم اینها به این کشف نرسیدم! کشف اینجا رخ داد... درست سر این جملهی مادر قصه
you all used to be so sweet and loving to each other it was a joy to see.
می خواستم اینجا یه سطح بندی مفصل کنم میل بقا رو.... شاید وقتی توی خوابهام شببیداری نکشیدم
6 comments:
ina ek gofti chi bud?
label: e'teraf
کدوما؟
"من هنوز چیزی نگفتم"
man in chiza ro az pari nafahmidam!
کدوم چیزا آخه؟
پاراگراف اول آبی این پست، یه جور قسمه که زویی داستان "فرنی و زویی" هر بار قبل از غذا به زبون میاره... حالا یادم نیست داداشی "پری" هم اینو می گفت یا نه!!
اون خط نقل قول از مادر پری هم، فارسیش توی فیلم یه چیزی شبیه این بود که " شما همه توی بچگی هاتون خیلی شاد بودید...نمی دونم چه بلایی سرتون اومد"
حالا البته منظورم از فیلم "پری" اونیه که داریوش مهرجویی ساخته...داستانشو دیگه نگم که؟... نکنه تو فکر فیلم عروسی "پری" خودمون هستی؟! :))
اين که تابلو بود عزيزم
پري
چی تابلو بود عزیزم؟
اینکه لوزی تو فکر فیلم عروسی تو بود؟
یا اونی که من تازه کشف کرده بودم؟
Post a Comment