و میروم که بیخیال بخندم و باد کنم ششهای تهی بودنم را از هوای فراموشی
و تا برمیگردم، باز بهانه میشود سوزن مرگی و مچاله میشوم خالی
عروس سه سالهای، زن شصت سالهای، مادر همه سالهای تنهاییاش، امروز خلاص شد از تقدیر ورم کردهی بودنش
زن تنهای ضمخت تلخ پیری بود با سایهی تازهی سه سالهی پیرمردی بر سرش... در بستر خاک آرام گیرد ای کاش
دلم میسوخت و نداشت تاب شنیدن درشتی نالهها و نفرینها و دردهاش را... دلم میسوخت و گوش نمیسپرد به صدای جویدن بدیهاش در دهان این و آن
فقط چشم میگردانم و هی میچرخانم و باز باید بگردانم
خستهام از تماشا
3 comments:
زمخت درست است نه ضمخت
گویا هر دوجور می نویسن
شاهد: گوگل
ولی کدوم درست تره؟ من نمی دونم
چرا؟
آهان! ما كه هيچي نفهميديم
خوشحالم كه نحسي ما گريبان شما رو نگرفت و برگشتيد
راستي شما به چه چيزهايي توجه داريد!
اگه توي يه مملكت ديگه بودي حتما كارگاه مي شدي
اما با عرض شرمندگي تو مملكت بزغاله ها اينجوري دقت ها فقط سبب گمراهي مي شه! ما فقط نكست كرديم فرمها رو و دقت نكرده بوديم كه تايم زون چيه
بابت تذكر درباره لينك اشتباه هم ممنون
اينجوري بهتره هيچ وقت به عفب برنمي گرم!
از توي آرشيو مي اد! البته اگه مي خواي چرتو پرتاي قبلي منو ببيني! كه اگه بخواي من كلي تعجب مي كنم
Post a Comment