کاملاً منطقی به نظر میاد
آدم وقتی چتر دوست نداره، با اینکه بارونم خیلی دوست داره، ولی خب با لباس خیس هم که نمیتونه بره سر کار، پس مجبوره یه روز بارونی نره سر کار
وقتی آدم نمیره سر کار و روز هم بارونیه، خب نمیشه که کز کنه کنج خونه و روز رو به علافی بگذرونه... اونم وقتی کلی کار عقب افتاده داره... خب میافته میره دنبال کارای عقب افتاده
ساختارهای بزرگ همینن دیگه... هیشکی از کار اون یکی خبر نداره... باید بشینی تا آدم مربوطه بیاد! خب کارمندا هم آدمن... روزای بارونی توی ترافیک گیر میکنن و دیر میرسن... اگه عجله کنی هم فایده نداره... فقط ده بار توی ساختمون و اتاقها میچرخی و با اسامی و طرز برخورد آقایون و خانومهای مختلف کارمند آشنا میشی
ولی خب آدم عجول با چرخیدن توی اتاقها و فکر و تجربه و گذشت زمان، بلاخره سر درمیاره از نظام این ساختارهای بی نظام! بعد وقتی کارمندی ازش میپرسه "چی شده؟" می تونه کامل توضیح بده که اونجا چه اتفاقی افتاده و اون چی لازم داره و کارمنده دقیقا چی کار باید براش انجام بده... از یه کارمند که نباید انتظار داشت از همه اینا سر دربیاره!
آدم وقتی راه میافته و هیچ برنامه مشخصی نداره، ولی از قضا سر راهش میتونه چند تا کارو انجام بده خب میشه مثبت فکر کرد و گفت شانس آورده... و اشکالی نداره با لباسای خیس و اوضاع پریشون بره توی یه شرکت فوفول... باز منطقیه خب که یه نگاهی به اوضاعش میندازن و فکر میکنن بلایی که سر ابزارش آورده هم یه بخشی از اون بلای توأمانیه که سر هردوشون اومده! بعد با نگرانی نگاهش میکنن و روشون که نمیشه درمورد خودش بپرسن، فقط میپرسن چطوری اینو این شکلیش کردی؟؟؟ و خب طبیعیه که نگاهشون هم روی سر تا پای شخص چرخ بزنه... آدم در همه این موارد باید خونسرد باشه و دیگرونو درک کنه...
آدم وقتی قبل از شروع فصل نرفته باشه خرید، خب بعد از یه روز تمام راه رفتن زیر بارون، مجبور میشه تازه همون روز خرید هم بره!
در کل اگه آدم میخواد یه بسته رو با پست تی ان تی یا دی اچ ال بفرسته جایی، مگه مغز ... خورده که بجای اینکه مستقیم بره سراغ شعبههای خودشون، پاشه بره و توی اداره پست، پستش کنه... تنبلی خیری جز ده برابر کردن زحمتا نداره! اگه بستهش توی همون پست گم و گور بشه چی؟؟ بد نیست گاهی آدم یه ذره منطقی باشه! بیمنطق، در بهترین حالت، تازه بعد از چهار روز بستهش میرسه به اونجایی که بعد از نیم ساعت میتونست برسه! شعبههای همون شرکتها
طبیعیه وقتی آدم سرما خورد، نیاز به استراحت داره و باید فاتحه کارهای ارجنت رو بخونه
زشت نیست آخه آدما نگران از پنج متری سرما خوردهها رد میشن؟
4 comments:
آدم منطقي، مي گرفتي مي خوابيدي يا از پنجره بيرون رو نگاه مي کردي يا يه کتاب خوب مي خوندي
نه دیگه! منطق پاراگراف دوم رو نادیده گرفتی
کلی کار عقب افتاده، بعلاوه اینکه خب برای سرکار رفتن آدم نباید خیس باشه... توی خیابون که می شه خیس بود و راه رفت
"زیر باران باید رفت"
به نظرم زير بارون راه رفتن به همه چيز مي ارزه
بقيه چيزا هم مهم نيست، توي اين مملكت كه كار ارجنت نداريم، همه همديگه رو يه جور ديگه نگاه مي كنن، كارمندها كه تعطيله
پست هم كه گل سر سبد نظام اداري ايرانه
آخرشم يه چيز درباره همشهريون نوشته بودم كه خودم سانسورش مي كنم
Agree
حتی با بخش سانسور شده ش
فقط کی گفته کارهای من ارجنت و مهم نیستن! بلانسبتی... چیزی
Post a Comment