Thursday, April 16

Fixation


اتوبوس به ایستگاه نزدیک می شد
دختر از پشت سر من بلند شد و رفت جلوی در وسط
زاویه ی نگاه من به سمت بیرون بود و خودش هیچ کجا... که حرکت نامأنوس نامحسوس دختر رو به مغزم مخابره کرد
سرش که یک دفعه بی اختیار شروع می کرد به حرکت، سریع دستمالی درمی آورد به بهانه ی پاک کردن دماغش و صورتش رو از اونجا فیکس می کرد
سه بار در عرض یه ده ثانیه این کار رو کرد... خانم جلویی من از پنجره روبرگردوند و به مرد بغل دستیش چیزی گفت... نگاه مرد بغل دستیش از روی دختر کنده شد
من فکر کردم یعنی نگاه من هم اینقدر سنگینه؟ کمی تکون دادم نگاهمو
مردهای ردیف کناری هم بلند شدن که پیاده شن...
دختر که کمی آرومتر شده بود برگشت و نگاهش رو از روی همه گذروند
هیچ کس نگاهش نمی کرد
لابد فکر کرد هیچ کس نگاهش نکرده بود
اتوبوس ایستاد
آروم پیاده شد و با سر بالا و نگاه مستقیم به روبرو، راه افتاد

5 comments:

FASAANEH said...

گاهی وقتا حتی اختیار جسم و قلب و روح خودمون رو هم نداریم، گاهی وقتا حتی خودمون واسه خودمون سرکشی می کنه

ن said...

يعني چي؟
مگه ماسك زده بود؟

Lady Live said...

Vali mardom e inja ungahdr reaction too soorateshun mizaran ke to befahmi o be mode e digei fix beshi, hatta age lazem abshe blit e otobus et ro mohr nazanan ta to bekhandi ...

ن said...

كجايي ازت خبري نيست؟!

SAM said...

همین دور و برا