Sunday, May 21

چه بی مزه! چه لوس!

................
و کتابهایی نیز هست برای ننوشتن
و من اکنون رسیده ام به آغاز چنین کتابی که باید قلم را بشکنم و دفتر را پاره کنم و جلدش را به صاحبش پس دهم و خود به کلبه بی در و پنجره ای بخزم و کتابی را آغاز کنم که نباید نوشت
..........
بر این انگشتان به شک می نگرم که چنین کتابی را بتواند "ننویسد"....آه
......
آنچه آغاز شده است مرا به سکوت واداشته است
احساس می کنم که پرنده موهومی شده ام که وارد فضای بیکرانه عدم شده است
....

3 comments:

Anonymous said...

سلام.فضای بیکرانه عدم؟ سکوت؟کتابی برای ننوشتن؟و گفتن اینکه چنین کتابی میتواند باشد.ترس از نوشتن برای زنده ماندن.یا زندگی ناامیدانه با درونی زیبا از آن خود انسان.یا فاصله دور تو با دیگران که ننوشتن را میخواهد و سکوتی را آغاز گراست.چون فاصله بسیار است.چرا فاصله بسیار شده است؟چه چیز ما را به ننوشتن می کشاند.سکوت ما چونه آغاز میشود.ای کاش به جواب سوالهایم میرسیدم.بسیار عالی بود.بسیار

Anonymous said...

چراسکوت؟

Anonymous said...

کتابهای ننوشته خواندنی تر از نخواندنی ترین کتابهای نوشته شده اند.
صدایی از جایی که توهماتت وارد وجودی به نام بی وجودی میشود میرسد و انگار حر کلامش هزار سال حرف است...