Tuesday, January 8

دیدار


این دختر با موهای روشن و پیرهن رنگ رنگ و کفشهایی که بندهاش روی ساقهاش بالا رفته و خنده هایی که باد می‌چرخونه توی هوا و از روی صخره‌ها می‌ریزه توی دریا، و موهاش رو با پیرهنش می‌رقصونه روی تن یارش... کیه؟ که پشت چشمهای منه وقتی می‌خوام بخوابم
من که نیستم... شبیه من نیست... شبیه نقشی یا عکسی یا طرحی که دیدم و جون گرفته؟ ... ندیدم... تناسخ دیگه‌ای از من؟؟ ممکنه اینهمه شادی جایی در تمام طول تاریخ توی وجود من باشه؟
شاید هم این دختر نیست که................. اون یارش؟ اگه مال اون دختره، من چرا می‌بینمش؟
باز ... ؟
چرا ...؟

2 comments:

Anonymous said...

زيادي خونه موندي زده به سرت

ميگم به دختر تو خوابتم حسودي ميكني؟

شايد از اين كتاب چرتو پرتاي "زندگي هاي بسيار استاداي بسيار" خوندي خيالاتي شدي؟

SAM said...

موندم خونه؟؟؟ دل خوش سیری چند؟!
بعدشم این کجاش حسودی بود آخه
از این کتابا هم نمیخونم
تشخیص بعدی؟؟؟