حرفی نمونده برای گفتن یا شنیدن
صورتی یا چیزی برای دیدن
تنی یا خیالی برای پیچیدن
آدمی یا بازیای برای فراموش کردن
چیزی حتی آشوب نمیشه که سنگها و آهنها رو تکونی بده و هم بزنه تا توی گوشت لابهلاشون کمی خون بدوه... راه رفتنت مثل آهن ِ نرم... نگاهت جمع میشه توی چشما و آدمای توش فکر میکنن دیده نمیشن و دوباره و سهباره چشم میدوزن به چشات تا تکون یه تیکه گوشت از همون تیکههای لای سنگا مطمئنشون کنه که دیده شدهن
... ... ...میشینی انگار که لاشهی گوشتی... مچاله میشی توی خودت... گوشهی گور
...
اما
با اینهمه
هنوز
...نمیفهمی چرا
اما هنوز
منتظری
باور نمیکنی که همینطور بمونه و بمونی و کش پیدا کنه و پیدا کنی و تموم نشه و نشی... باید چیزی بشه... چی؟ هیچ تصوری نداری... کجا؟ حتی جایی رو ممکن نمیبینی... چطور؟ شبیه محال... منتظری
هر صدایی که میپیچه توی آهن تنت و پخش میشه توی هوا و هر تکونی که گولههای یخی چشماتو میکنه از جا و بی که بچرخونه میکوبه سرجاشون... منتظری
هنوز
لابهلای سنگها و آهنها
یه مشت خون گیر کرده که ضربانی داره
... سنگین...سخت
اما هست
و منتظر
پ.ن: کهنه بودن آهنگ کناری (فرقی نمی کنه به چه زبونی) همون غمی رو داره که لازمه برای خالی شدن حسم
12 comments:
آقا قبول نيست من در مورد پست قبلي حرف داشتم
اولن كه من حرفي در مورد ترجمه شما ندارم فقط خواستم بگم كه رنگ چشاي يه زن پرسشگر يا خواهشگر خاكستري نيست
اصلن رنگ خاكستري اون موقع تو چشاش نيست
فقط سبز هست تا مرداي بدبختو گول بزنه
اين دروغه!
اولاً، خب مگه کامنت دونی پست قبلی رو بستیم؟
دوماً، رنگ خواهش چشم سوای جنس خواهش و جنس چشم و صاحبش، بستگی به آب و هوا هم داره
سوماً، دوماً چی؟
دومن اينكه اين پست آخري يعني يكي رو مي خواي كه با برف بزنه تو سرت؟
سلام
خواستم بگم خوشحالم که متولد شدی، که تبلور چیزی شدی که به مرور داره کمیاب میشه. چیزی که نمیدونم اسمش رو چی بذارم... اما از همون جنس چیزایی که میتونه سنگها و آهنها رو یه تکونی بده و حس کنی که خون داره توی بدنت حرکت میکنه، از جنس همون حرفهایی که گاهی آدم منتظره که بشنوه، چیزی که گاهی گولههای یخی تو چشماتو آب میکنه... دوست داشتنی هستی
...فاطمه جان
مرسی از آرزوی سلامتی و شادیت...مرسی از خوشحالیت... مرسی از اینکه می خونی و می فهمی...ولی...
...
نمی دونم چی بگم
...
ولی دوست داشتن توی دل توست که اینقدر روونه... وگرنه من خودم اینی رو که هستم خیلی دوست ندارم
نوسانگر جان!
خیلی ها هستن که با برف بزنن تو سر آدم... یکی بد نیست که یخ و برفارو آب کنه از روی تن آدم
شایدم پایه باشه برای ساختن آدم برفی!
بعدش ميشه تو كله آدم برفي رو طرفش پرت كني و اونم تنه آدم برفي رو؟
نه، نمیشه
من تو مقیاس بالا کار می کنم
بعدش دیگه خودم زورم به هیچ جای اون آدم برفیه نمی رسه
بعدش فقط می شه باهاش عکس انداخت
allan har chi mikhoonam nemifahmam, fardaa sobh
fekr konam fahmidam :)
:D
:)
تولدت مبارك گوشت كوچولو! تولد داغ و گرمت! البته چيز جديدي نيست نه تولدت و نه داغي و نه گرمي اش! ياد آوري سال به سال اش هر بار يه تنوعيه تو حرارت روزمره زندگي
من چقدر دو زاریم کجه, تولدت مبارک, خانم دکتر
Post a Comment